زمزمه بغض
در گروی گمان و انتظار ، تنها زمزمه ی بغض شبانگاهی ام
پرسه در نغمه خاموش خویشتن ، چون گره بر گره ، دل تشنه ی رهایی ام
در تب این محفل تاریکِ درد ، بود و نبودم چون دریایی خشکیده ام
بر تار و پود رخت این خاک ، نقش خزان است بر کاشانه ام
گفتند در زندگی همچون پروانه باش ، وای بر بال های سوخته ی پروانه ام
پرسه در نغمه خاموش خویشتن ، چون گره بر گره ، دل تشنه ی رهایی ام
در تب این محفل تاریکِ درد ، بود و نبودم چون دریایی خشکیده ام
بر تار و پود رخت این خاک ، نقش خزان است بر کاشانه ام
گفتند در زندگی همچون پروانه باش ، وای بر بال های سوخته ی پروانه ام
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۲/۰۳ ساعت 0:33 توسط میلاد محمدی
|
درود بر شما دوست خوبم