من همچنان می روم

و آینده ام را می برم سنگ به دوش

تا زندانی بسازم و در آن حبس شوم

زندان دوست داشتن

لبخند

عشق

صفا

مهر

دوست داشتن اشک تو بر گونه من

و سرود تو بر لبخند من

دوست داشتن شالی زار ها و پاها و زالوها

دوست داشتن درو و داس های زمزمه

دوست داشتن قرمزی ماهی ها در حوض کاشی

پنجره را می گشایم رو به دریا

هر سحر از شوق ، تا ببینم هستم؟

مهر ورزانی چو تو

عاشقانی دلپاک

مردانی که از مردانگی هیچ کم ندارند



من همچنان می روم

و آینده ام را می برم سنگ به دوش

تا با محبت

لبخندی را برای کودکی هدیه برم

با نگاهی مرحمی باشم بر درد دل مردی

همچو تو

آرام و آهسته

مهر ورزیدن را یاد دهم

همچو نت های تر و نرم سکوت

با همه چشم تو را می بینم

با همه شوق تو را می خواهم

به امید روزی که معنای هر سخن

دوست داشتن است ...

روزی که آهنگ هر حرف

زندگی ست

و مهربانی با زیبایی یکسان است...

 

فروردین 84