گونه هایم را می نوازد
گاهی خدا
بازی اش میگیرد
و کمی دورتر
آن بالا می نشیند...
دستم به ارتفاعش نمی رسد
من حرص می خورم
پایم را زمین می کوبم
و او ...
نگاهم می کند و می خندد
بچه می شوم،
دلم می شکند،
گریه میکنم،
فرود می آید، گونه هایم را می نوازد
و آرام اشک هایم را پاک می کند ...
بازی اش میگیرد
و کمی دورتر
آن بالا می نشیند...
دستم به ارتفاعش نمی رسد
من حرص می خورم
پایم را زمین می کوبم
و او ...
نگاهم می کند و می خندد
بچه می شوم،
دلم می شکند،
گریه میکنم،
فرود می آید، گونه هایم را می نوازد
و آرام اشک هایم را پاک می کند ...
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۰۹/۱۱ ساعت 6:43 توسط سارا امیدوار
|
درود بر شما دوست خوبم