گاهی خدا

بازی اش میگیرد


و کمی دورتر


آن بالا می نشیند...


دستم به ارتفاعش نمی رسد


من حرص می خورم


پایم را زمین می کوبم


و او ...


نگاهم می کند و می خندد


بچه می شوم،


دلم می شکند،


گریه میکنم،


فرود می آید، گونه هایم را می نوازد


و آرام اشک هایم را پاک می کند ...