کمکم کن
روز روزی دگر با آفتابی سوزان
شب، شبی غمگین، ولی پر ستاره
امید ...
حسی غریب و پر لذت
حسی که از نگاه سحر، در من رخنه کرد
باید آن را پروراند
تلاش ...
تلاش برای رسیدن دو دست بی قرار
برای آینده
آینده ای دور ولی پر هیجان
آینده ای دور ولی دست یافتنی
راهی ست
راهی دور و پر تلاطم
راهی که برگشتی ندارد ...
راهی با انتهای روشن
باید تلاش کرد
باید امید داشت
باید گریخت ...
می روم
می روم با نگاهی پر امید
با چشمانی گشاده
با لبانی خسته از زمزمه
با تنی سرد و نالان
کمکش کن ...
گرمی تنت را به آن ببخش
با حرارت دستانت، با گرمی لبانت
آن را بپرور
آن را به سمت آینده ای روشن بران ...
82/5/8
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۰۸/۲۰ ساعت 6:10 توسط سارا امیدوار
|
درود بر شما دوست خوبم