يك شب بيا به خانه من درمان درد خوشست
احوال من شنيدن , گوياي عشق و حادثه است
لختي نشين كنار من و رخسار زرد ببين
اين تن مصاف وفا و بيقراري است
...
من بودم و نور ماه و سايه اي ز تو
دلخوش به اين خلوت رؤيايي عشيق
آن سايه رفت پشت سروي و برفت
اينك منم به بستر تنهايي عتيق