روزگار فراوانیت بلند

می خواهم گوش باد را بگیرم

تا این همه در موهایت نپیچد

و با زندگی من بازی نکند

تو هم کاری بکن

مثلا دامنت را جمع کن

و فکر کن که زمین خیس است...

سلام . خواندمت و دعوتی به خوانشم.

روزگار فراوانیت بلند.

سپاسگزارم ارسالی از دوست خوبم : دومان

دوستانه بگویم


دوستانه بگویم...

برنامه ای که برای انسانِ نوع A  از سوی الهی آمده است و برای سعادت و راه گشایی مسیر زندگی باید به آن چنگ زد و این دل را در نتیجه از زهر تاریکی ها و هر چه موجب گمراهی است بِزُداید که دیگر پاک باشد . ولی بشر هیچ تکانی به خود نمی دهدکه این عضوها امانتی است از سوی او . و اگر خدا بخواهد هدایت می شود . و خوش به سعادت کسی که راه را پیدا کرد و رفت .


دوستانه بگویم...

دست نیکی برافشان تا ببارد باران رحمت بر تن تو ، بر تن من


زبانت گرانبهاست با حرفهای پوچ ارزشش را پایین نیاور .

چشمت شگفتی های پیچیده و بزرگیست راه را برای کوچک کردنش باز نکن ، بیهوده است .

گوش انسان محل شنیدن راستین و حکمت هاست ، با غیرش بی وضویش مکن .

چون اشرف مخلوقات هستی معده ی خود را با انبوهی از سم و محل گورستان حیوانات مکن .


و این دین بی نظیر است قدرش دانیم

و از وارث پدر نیست دوستش داریم


دعایت می کنم

حتی شما دوست عزیز

حس نیاز

اگرآدم ها فقط هنگام نیاز؛

به یاد شما می افتند، ناراحت نشوید؛

به خودتان ببالید که مانند یک شمع؛

در هنگام تاریکی، به ذهن آن ها خطور می کنید .... 



با تشکر ارسالی از دوست خوبم : حسن

شوق پرواز

به تن صد چشم بود هزارش ماله هزار نبود

خطم رحم نکرد بر نوشته دیوار هایم که ماله من نبود

بزن بشکن این چاک کرده در های قلبم را

رحم نیست بر خورشید که سوزش ماله من نبود

راه کج کرده تا دل نبیند از شوق پرواز لانه ی شکسته را

خار گر هست چه کنم یارب که گلبرگش ماله من بنود*آوا*


با سپاس - ارسالی از دوست خوبم : آوا

صاحبدل

عیب دل کردم که وحشی وضع و هر جایی مباش

گفت چشم شیر گیرو غنج آن آهو ببین

حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست

جان صد صاحبدل آن جا بسته یک مو ببین

عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند

ای ملامتگوخدا را رو مبین آن رو ببین


با سپاس - ارسالی از دوست خوبم : اهورا . ر

ترس

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

من می ترسم پس هستم

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم


با سپاس - ارسالی از دوست خوبم : مــــــنــــــــ مـیــــ آموزمـــــــ

آزمون زندگي

ماهي ها چه قدر اشتباه مي كنند ؛

قلاب علامت كدام سؤال است كه به آن پاسخ ميدهند ؟

آزمون زندگي ما پر از قلابهايي است كه وقتي اسير طعمه اش مي شويم، تازه مي فهميم ماهي ها بي تقصيرند !

حسد ، كينه ، خشم ، لذت ، غرور، انزجار، انتقام ، ترس ، شهوت ...


خداوندا دانشي عطا فرما تا از كنار اين قلابها بگذرم كه شايد دگر فرصتي براي برگشتن به پاكي دريا نباشد .

زندگی چیست

زندگی چیست؟

زندگی فرصت خندیدن دل
زندگی گریه شوق
از پی وصلت عشق

زندگی گریه نوزادی است
در لحظه زایش
به زبان دل خویش

زندگی غلغله جوشش آب
داخل ظرف سماور
به کنارش قوری

زندگی تابش نوری است
در صبحدم زایش خورشید
که به رقص آوردش گرد و غبار

زندگی شرشره آب روان
چونکه بر سنگ خورد
آیدش نغمه زیباش به گوش

زندگی تیرگی ابر کبود
مژده بارش باران زیاد
بر تن شاخه افسرده ز باد

زندگی شعله شمعی است
که در ظلمت شب
نور امید دهد خانه دل را

زندگی لذت یک صبح قشنگ
سیر در ساحل دریایی
آرام بسی نیلی رنگ

زندگی بارقه نور امید
در پی یافتن راه شفا
به مریضی که جوابش دادند

زندگی آینه پاکیهاست
زندگی آشتی شب پره هاست

زندگی لحظه دیدار دو دوست
بعد یک عمر، فراق

زندگی پرزدن شاپرکهاست
در سیاهی شبی پر کوکب

زندگی غرش رعد در دل شب
چکه آب ز سقفی چوبین

زندگی نیل به رؤیایی دور
در خیالی به نهایت مستور

زندگی صفحه شطرنج دل است
زندگی قدرت یک کیش رخ است
تا که با لبخندی
کندش مات ، شه نومیدی را

اسفندیار سپهری 10/3/1390

باسپاس - ارسالی از دوست خوبم : اسفندیار سپهری

عشق بی معنا

IMG4UP

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را

بی تو روی دوش بکشم!

همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو ،

باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو

تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ،

آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت...

بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا،

نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم

بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده

عشق را آنطور که هست برایم معنی کن

بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ،

عمری از احساسم گذشت و پیر شد ،

دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را....

درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ،

زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ....

تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ،

دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد

به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ،

بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم

دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ....

دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ،

اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ،

مرا با دستهای خودت غرق نکن....

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل با من باش،

که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم

ارسالی از دوست خوبم : ارش رضایی

انتظار آمدن

چه جمعه ها كه یك به یك غروب شد نیامدی

چه بغضها كه در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن , تبر به دوش بت شكن

خدای ما, دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما كه خسته ایم و دل شكسته ایم ,نه

ولی برای عده ای , چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

دوباره صبح , ظهر , نه , غروب شد نیامدی

ارسالی از دوست خوبم : مهرداد کریمی

مرا اینگونه باور کن

مرا اینگونه باور کن...

کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته...

خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟!

نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟

که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟

مرا اینگونه باور کن

تنگ دست

به او این گونه نگاه نکن

توچه می دانی از رازدلش


توصبح ازخواب بیدارمی شوی


او از اینکه زنده ازخواب بیدارشده خوشحال است


و درون سطلهای شهر به دنبال سیب گاززده ی تو می گردد

وقتی تولباسهای تازه اتوکرده ات رامیپوشی


او سرچهارراه هابرای تواسفنددودمی کند


وقتی تو همراه پدرت به پارک می روی


اوبه دنبال زغال برای پدرش است


وقتی تو آغوش مادرت رالمس می کنی


بایدازخانه بیرون باشدمادراو مهمان دارد


وقتی تو باشکم پر به رختخواب میروی


اوباشکمی خالی وچشم گریان در فکر آن است


آیافردا نیز زنده ازخواب بیدار میشود؟

آخرین نامه به عشقم

سلام.

نمیدونم خدا چقد توان در من دیده که اینجوری یهو همه امتحاناشو داره روم پیاده میکنه.

کمرم شکست بخدا خورد شدم.

الان که دارم برات مینویسم تنم یخه سرتاپام داره میلرزه.

قلبم تیر میکشه درد میکنه نفسم بالا نمیاد.پاهام دیگه توان ندارن....

تو که گوشیو خاموش کردی یساعت بعدش نشده بابا زنگ زد..

فردا قراره برام خواستگار بیاد بجز اون یدونه که گفتم مونده بود.شرایطش خوبه مومنن.

صبح خانوادش میان...

شهدا

سلام سارا جان
شهدا خیلی باهالن آخه همه ملت دنبال پولن ، و مسایل دنیوی اما شهدا دنبال چی بودن؟ خراب اون فکراشونم . اون اهدافشون.

یه بزرگی میگه : جنگ هم بشه خدا بخواد شهیدیم.

ممنون که به ما سر میزنی


قدره خودتو بدون که فرزند شهیدی و هرکسی لیاقت نداره . انو هم بدون که دختر مثه تو کم پیدا میشه که زیاد یاد خدا و اماما باشه. تو دیگه جزء آخرین دختاری خوب هستی ، دیگه داره تموم میشه...
بیخیال

امیدوارم که حتما بیای و سایتمون عضو بشی و مطالب درباره شهدا بذاری.

مطمن باش که من یادم نمیره و حواسم هست که تو میای عضو بشی یا نه

خداوند می فرماید: اگر بنده ی گناه کاره من میدانست که من چقدر به بازگشه او به سوی خودم علاقه مندم ، بند بند وجودش از هم می گسست .

بازم به ما سر بزن


ارسال شده از : یک دوست خوبم

خدای مهربانی ها

خدای مهربانی ها سلام

گفتی : ترازوی دلت من باشم ،چرا نمی شود را نمی دانم ،

چرا باز دل بندگانت را می آزارم ...آن را هم نمی دانم ...

چرا بخشیدن دیگران اینقدر برایم سخت شده ...چراااااااا؟ وهزاران چرای دیگر..!!

هر چه به این دل می گویم: دیگر گوش اش به حرف های من بدهکار نیست !

گویی این نفس باز هم سرکش شده ...!!!

گویی این دل باز هم هوایی نگاه مهربانت شده آقا ...!!!

کاش می آمدی ،کاش می آمدی و

آنگاه می دیدی باز هم به خاطرت دنیا را زیر و رو می کردم

کاش ..!!!

خدا مارا از آبجي داشتن محروم كرده شما آبجي ما.در ضمن بنده فرزند شهيدم.
مارا زياددعا بكنيد
موفق باشيد ومواظب خودتان باشيد

ياعلي

ارسال شده از : یک دوست خوبم

شعر باران

وقت اگر داری کلامی با تو درد و دل کنم ، شاید از این گفتگو آرامشی حاصل کنم ...

وقت اگر داری بگویت این صدای بی صدا، نازنینم با تو از درد شب بی انتها ...

زچه سرخورده و بغض گره گیر گلو ، لحظه ای بنشین بگویم قصه ام را مو به مو .

قصه تکراری شبهای سرد انتظار ، قصه تلخ نگاهی مانده بر در بی قرار .

قصه این دل که امشب باز کافر می شود ، پس کتاب عمر بی حاصل که آخر میشود .

میل رفتن دارد این دل حیف پایش بسته است ... دست مشتاق نوازش را ببین ،


بشکسته است ...


باز هم زانوی غم کرده بغل ای وای دل ، دل شده رسوای کوی یار و من رسوای دل !

تن به دریا میزند، پروای طوفانش چه شد ؟ ! سر سپرده میرود ، ترس از رقیبانش چه شد !

میکشاند خسته تن را در بیابان سکوت ، عاقبت سر مینهد امشب به دامان سکوت !

هیونش را گم کند در کوچه دلواپسی ، سایه ی شب هم ندا سر میدهد از بی کسی ...

وقت اگر داری بگویم با تو من از فصل غم ! میشناسی !..... من همانم از تبار و نسل غم !

یاری ام ده گوش کن یک دم بیا بنشین که من ناله ها سر میدهم از دست این زخم کهن !

ناله از تنهای و بی همزبانی در قفس ! بغض ویرانگر پس از خوش باوری های ابس ...

خون دل خوردن مرامم گشت باری بگذریم ، از من و دل بگذریم ای دوست آری بگذریم !

کاروان عمرم امشب برگ و بارش نیز نیست ... ظلمت آمد کورسویی همجوارش نیز نیست !

کاروان ره در کویر کور حسرت میبرد ،دل تنش را تا دیار دور حسرت میبرد ،

همره این قافله افتان و خیضان میروم ، تشنه ام ! ...در آرزوی شعر باران میروم


ارسال شده از : دوست خوبم سام

شعر صدایت

درون من زنی زندگی می کند

به غایت بینهایت لجباز


آستین به فراموشی تو که بالا می زنم


با همان سماجت کودکانه اش


مو به مو سمفونی صدایت را در گوشم اجرا می کند




تو باور نکن

سلام
حال همه ی ما خوب است
ملالی جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
از نو برایت می نویسم
حال همه ی ما خوب است
اما ...
تو باور نکن !!!

بی اعتنایی

پرستوهای محبت از سرزمین دل انسان ها پر کشیده اند،

به راههای دور.

دیگر گلهای مهربانی

در دل کسی جوانه نمی زند.

نشانی از عشق اگر هست،

تنها رد پایی است

آن هم سال هاست که پوشیده شده،

با برف های سرد و سنگین بی اعتنایی...

دلم میخواد بغلش کنم

دلم میخواد یکی بپرسه حالت چطوره؟
بگم خوبم
بگه بسه دروغ چی شده
بغلش کنم و زار بزنم و ...

دستهایت

دستهایت را اجاره ای نمی خواهم

دستهایت را تا همیشه میخواهم ...

ترس از گناه

چه خوشبختند

زوج‌هایی که

به خاطر عشق

به یکدیگر به دام هوس نمی‌افتند،

نه به خاطر ترس از گناه.
.

رد پا

رد پایم را بر برف نگاه کن شاید بخود بیایی
.

اشک هایی از سر شوق

آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!

روی تختت امشب ،

بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی ...

بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی ...

بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی ...

فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟!

جوجه ها را بعدا با هم میشماریم ...