شعر عاشقان داریوش

با تو مرد مشرقی سنگ صبور ، مانده بر جای گذشته های دور

همه افسانه ی هستی که ز تو مانده به یاد ، کوچه ی قدیمی مون بود که به خاطرم میاد

روزای ساده و خوبی که حسودی توش نبود ، یا که من بچه بودم به چشم من نهفته بود

وقتی که پدر تو خونمون پسر پسر می کرد ، خواهر مهلقا مو می بوسید و بغل می کرد

خونه جای خوبی بود هرچی که بود صفایی داشت ، سفید و سیاه تو اون خونه برام فرقی نداشت

تا یه روزی توی راه مدرسه عشق بی حاصل اون قلبم رو لرزوند تو سینه

یه روزی تنگ غروب بود که اونو دیده بودم ، چون که با رقیب من رفت تلافی کرده بودم

بعد اون یادم میاد شب ها کنار جوی آب ، زیر تیر برق حکایت ز علی کنکوری ها خونده بودم

هرچی بود گذشت ولی دست های تو خاطره ی خوبی گذاشت ، معنی به من نگو دوستت دارم اسمت رو تو دلها گذاشت

اما افسوس که مسبب تمام قصه ها با یه نفرین نامه ای خاری تو چشم ما گذاشت

اومدی مهمون ناخونده به شهر خوب ما ، امان از روز مبادا که شدش نسیب ما

دو مسافر شدیم و زدیم به خشک کوه و دشت ، توی این راه دراز خدا میدونه چی گذشت

اومدیم تا رسیدیم به عصر سال 2000  ، توی این جنگ جاری که بشیم خفیف و خار

که به دست نارفیق هر شب و روز ، بشکنه پشت خنده زیر سنگینی بار

حالا من زندونی هستم توی این شهر و تو زندونی یه شهر دیگه ، چی شده که آسمون با منو تو قهر دیگه

نمیدونم چی بگم با کی گلایه بکنم ، منو دل تنها شدیم با چی علاجش بکنم

فقط اینو میدونم شقایق خوب و قشنگ میتونی پیامی باشی توی این شهر فرنگ

توباید حرف بزنی بخونی از غصه هامون، میتونی رهایی باشی توی این میدون جنگ

بوی خوب گندم از تو موندنیست ، یاور همیشه مومن تو صدات شنیدنیست


میلاد

>>> امام زمان برای ما گریه میکنه چرا ما برای امام زمانمون گریه نکنیم <<<

سخن امام : « هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت و دوستی ما نزدیک می کند و

از آنچه خوشایند ما نبوده و موجب کراهت و خشم ماست دوری گزیند> زیرا امر ما ناگهان فرا می رسد،

در هنگامی که توبه و بازگشت برای او سودی ندارد و پشیمانی او از گناه ،از کیفر ما نجاتش نمی بخشد ».

ادامه نوشته

شعر

خدایا، وحشت تنهایی ام کشت

کسی با قصۀ من آشنا نیست

در این عالم ندارم همزبانی

به صد اندوه می نالم- روا نیست

شبم طی شد کسی بر در نکوبید

به بالینم چراغی کس نیفروخت

نیامد ماهتابم بر لب بام

دلم از این همه بیگانگی سوخت

به روی من نمی خندد امیدم

شراب زندگی در ساغرم نیست

نه شعرم می دهد تسکین به حالم

که غیر از اشک غم در دفترم نیست


وقتی گیج می شدم

وقتــ‗__‗ــی گیــ‗__‗ــج میشــ‗__‗ــدم بـه کلــ‗__‗ــمات پنــ‗__‗ــاه میبــ‗__‗ــردم
امــ‗__‗ــان از امــ‗__‗ــروز کــ‗__‗ــه کلمــ‗__‗ــات خودشــ‗__‗ــان هم گیــ‗_‗ــج شــ‗__‗ــده اند ....!

پشت دریا ها شهریست

می گویند پشت دریا ها شهریست

که تو آنجایی

میشود یک روز بخاطر من

از آن شهر به سوی این دل سوخته ات آیی؟!


شدت دلتنگی

هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کما رفته اند ...

حرف نمیزنند ...


راه می روند ...


نفس میکشند ...


ولی چیزی حس نمیکنند !


فقط فکر میکنند و


فکر میکنند و


فکر میکنند ...!


چه کاغذها که سپیدی دلشان از نام تو سیاه شد!

از دل تنگی هایم،


از احساسم،


هزاران هزار صفحه سفید کاغذ سیاه شدند


کاغذها عاشق شدند


ولی تو...!

مـن مـطمئـنم

تـمام /امـن یـجیـب/ هـای ِ دلـم را

گـره زده ام بـه کـلماتـت


و روانـه ی آسمان کـرده ام ...


سرور ِ خـوب ِ خـواب و خاطـره!


مـن مـطمئـنم


خـدا تـو را بـرای ِ دلـم نگـه مـی دارد ...

فراموشت کرده ام

نخی به انگشتم میبندم


تا فراموش نکنم


که فراموشت کرده ام ...

تنهایی و بی کسی

چه رسم جالبی است،

محبتت را میگذارند پای احتیاجت،


صداقتت را میگذارند پای سادگیت،


سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،


نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،


و وفاداریت را پای بی کسیت،


و آنقدر تکرار میکنند که خودت


باورت میشود که تنهایی و بی کس و محتاج....!!!

بســلامتی

بســلامتی اون پـدری که کـف تمـوم شـهـرو جارو مـیزنـه

که زنـو بچه ش کـف خونه کسـی رو جارو نـزنن...!

علم از ثروت بهتر است!

کودکی که میداند

دستان پینه بسته پدرش

تن فروشی خواهرش

گریه های مادرش

و حتی گرسنگی خودش از بی پولی است

در مدرسه چطوری بنویسد علم از ثروت بهتر است!

من میبوسمت

تو بخواب
من تمام شب های با تو بودن را
باید بیدار باشم
هر شب هزاران بوسه نذرت کرده ام!
من میبوسمت
خدا می شمارد!
یک،دو،سه!...
.
.

می روم و نمی رسم

سایه به سایه می روم

همنفس بهانه ات

بازبه تو نمی رسم

کوش کجاست سایه ات

من به هوای کوی تو

محوتمام راه هام

می روم و نمی رسم

اسیر این بیراهه هام

نفس نفس ترانه ام

بیاو ساز کوک کن

برای این شکسته دل

کمی بهانه جور کن


قاصدک در کف دست

گاهی آرزوهایت را مثل قاصدک بگذار کف دست

بسپارشان به دست باد تا بروند و سهم دیگران شوند..


کوچه های کودکی

کوچه های خاکی تهرون قدیما

پر ز آواز نشاط بچه ها بود

شهر فرنگی تو اون دنیای کوچک

قصه هاش شیرین ترین قصه ها بود

هر پرستویی که به سویی می پرید

خبر آغاز فصل ها رو می شنید

هر گل تازه ای که چشم باز می نمود

شاهد روزای خوب کودکی بود

شاهد روزای خوب کودکی بود.............

پسرک گل فروش

دست های کوچکش
به زور به شیشه های اتومبیل حاجی می رسد
التماس می کند : آقا....
آقا..."گل" می خری؟
حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را
می گرداند
و ... "دعا" می کند......
.

روز بارانی

اولـیـن روز بارانـی را به خاطـر داری؟
.
.
گـرم یاد آوری یا نـه

من از یادت نمی کاهــم

تورامـن چشـم در راهـم...

فاصله

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من


به باران بی امان بگو :



دل اگر دل باشد ،



آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

.

دل ربـــــاترین چشــــم انداز

حرفــــــی ندارم

تو هم چیزی نــــگو


بگذار تنها تــــماشـــــایت کنم

...
دل ربـــــاترین چشــــم انداز !
.

عشقهای مجازی

مدتهاست مجازی میخندیم
مجازی شادیم
مجازی عاشق میشیم
مجازی همدیگه رو دلداری میدیم
اما واقعی تنهاییم
واقعی درد میکشیم
واقعی از عشقهای مجازی لطمه میبینیم
.

دلم

دلم،

پر از زخم هایی ست

که قرار است وقتی بزرگ شدم

فراموششان کنم...!

دلم گرفته

دلم گرفته به قدر تمام روزهای که

خندیدم


و همه آدم ها را خنداندم


روزهای بود که صدایی خنده هایم


گوش همه کر میکرد.....


... اما....


حالا صدای گریه هایم را حتی خودم هم


نمی شنوم


دلم باران می خواهد..... .بارا ن


دلم دریا..... می خواهد


دلم...


دل...... می خواهد !!!

ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻣﺖ

به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﻭﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻣﺖ . . .


ﻧﻪ ﺍﻭﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻦ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺗﻮ ﻻﯾﻖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻨﯽ!

بابایی

دلتنگ بچگی هامم بابایی
اون روزها که هیچ غمی جز شکستن نوک مدادم نبود...!
.
.
لحظه شماری میکردم بیایی خونه
باکلی خوراکیای خوشمزه
ویه دنیا لبخند
هیچوقت گلایه نداشتی همیشه میخندیدی
هیچوقت نمیدونستم دنیای آدم بزرگا چقدر سخت وتلخه
بابایی من بزرگ شدم
ولی هنوزم حسرت اون روزا رو میخورم
که دوتایی میرفتیم باهم ماشین سواری
چقدر میخندیدیم یادته بابا؟
.
.

دنیای من

دنیای من پر است از دستهایی که خسته نمی شوند

از نگه داشتن نقابها!


دنیای من پر از آدمهائیست که فقط فعلهایی را صرف می کنند


که برایشان صرف دارد...


چه سرافراز

اگر بر هر چه شادیست در جهان چشم بربندم

هیچ غمی نیست


آن شور نگاه تو کفایت همه عمرم


شاد باشم


دلشاد شوم از تو وزآن طرز نگاهت


لبریز شود کاسه ی مهرم ز صدایت


ز کلامت


لمست چو کنم روح من از شوق به پرواز


در عرصه ی گیتی چه شادان


چه سرافراز!

جای تو در قلب من

خسته شدم از بس



به آدمایی که میخوان




جای تو رو توی قلبم بگیرن




گفتم :




ببخشید اینجا جای دوستمه ،




الانــــ برمیگردهـــ

مسلمانی به چیست

واعظی پرسید از فرزند خویش

هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟


صدق و بی آزاری و خدمت به خلق


هم عبادت،هم کلید زندگیست


گفت: "زین معیار اندر شهرما، یک مسلمان هست


آن هم ارمنیست" !!؟


پروین اعتصامی

بذار برقصم تو دستهای تو

زبانی که حق را نگوید فقط به درد لیسیدن بستنی قیفی می خورد...!
.
.

بذار تب کنم تو آغوش تو
نفس هامو نگه دار
به باور برس از احساس من
نده از دستم این بار ...

بذار برقصم تو دستهای تو
میذارم دست تو دستات
بذار حس کنم عطر تنت رو
سر بذارم رو شونه هات...

همه چیز مال من

خُدایـــــــ ــآ هَمه چیز


تو دنیـــــ ــآ مالِ خودت



فَقط اون مالِ مَن


.


.

من در آغوشت

در آغوشت که جا می گیرم ، عمیق تر گناه می کنم !

من این جهنم را که هوای ِ بهشتی دارد ،


با هزاران بهشت ِ خدا ، که بی تو هوای ِ جهنم دارد ..


عــــوض نــمی کنـم ..!

دلم را می گویم

گمش کردم

بس که تنگ شد


بس که کوچک شد


به خاطر تو


دلم را می گویم

آغوش

میخواهم دنیا را بدهم برایم تنگ کنند

به اندازه " آغوش " تو


تا وقتی به آغوشت میرسم....


بدانم همه دنیا از آن من است

آغوش