چنان در خود فرو رفتم که دیدم کور می باشد

رسیدن تا رهایی ها بعید و دور می باشد


در این سلول جان فرسا سکوت تلخ می بارد

که دائم غم دهد فرمان که من مجبور می باشد


کسی حال مرا پرسد در این تنهایی مطلق

ندا آمد فقط دشمن که او مسرور می باشد


با تشکر ارسالی از دوست خوبم : اشکان - عاشق همیشگی