درود بر شما 


در گذر امشب خویش که مستانه تر از دیروز ، کوچه پس کوچه های شهر ادب را پشت سر می گذاشتم ، به خلوتگاه شما رسیدم ، نا آشنایی که برایم آشنا می نمود ... هر چند خسته نبودم و می بایست برای ولولای دل خود به جستجوی لیلا ادامه می دادم !! اما گرمای این خانه موجب شد تا دمی بیاسایم و به بهانه ی یک فنجان قهوه کمی درنگ کنم ...


زیبا بود و در این ساعت که به حتم بلاگفا مأمور ثبتش هست ، آسایش و آرامش خاصی دارد ...


وقت تنگ است!!! و نتوانستم همه ی دالان ها را بپیمایم و به هر گوشه ی اتاقش سرک بکشم .... اما بی شک در آینده ای نه چندان دور قافله ی دل بی قرار " آرتــا " باز این سو گذر خواهد کرد .... 

منتظر باشید.



به پاس ادب و جبران مهمان نوازی به کلبه ی پاییزی ام دعوتتان می کنم اما ... 

اما در آنجا جز قهوه ی تلخ با شکلاتی تلخ تر تحفه ای ندارم هر چند ......

منتظرتان هستم.


سپاسگزارم ارسالی از دوست خوبم : آرتا رحیمی