امیرعلی

زن ژاکت ارغوانی اش را پوشید.

هر وقت این ژاکت را می پوشد فقط انگشتانش از آستین بیرون می ماند و من این حالتش را دوست دارم.

ادامه نوشته

سکوت

من سکوت کرده ام ...چون

نه اینکه حرفی برای گفتن ندارم ...چون

حرفهایم بی شمارند ....چون

درد بسیار دارم ...چون

دردهایم خاموشند ....


سراب

باران....

وقت رفتن چشمهایت را تماشا می کنم.

غصه هارا می کشم در خویش

و حاشا می کنم

آسمان بغضش شکست

از خلوت سنگین من.

زیر باران ،

خاطراتت را تماشا می کنم

آه.امان از سکوت تنهایی زیر باران

آه.از بی وفایی یاران......


باسپاس - ارسالی از دوست خوبم : سراب

دروغ

من می بافم و تو می بافی ،

من برای تو کلاه تا سرت را گرم کند ،


تو برای من دروغ تا دلم را گرم کنی...